برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

جوجه کوچولوی من و بابا

آش دندونی

هورااااااااااا امروز آش دندونیتو پختم عسل مامااااااااااااان  خیلی خوشمزه شده بود ههههه به همسایه ها و بابابزرگ اینا و اقا جان اینا دادم بابا هم کلی خورد ولی بازم به همه اونایی که میخواستم بدم نرسید دیگه   ایشالا بازم میپزم خوشم اومد! اینم عکس آش دندونی پسمل خوشگلمممم   ...
26 مرداد 1391

جوجه کوچولوی شیطون من

عزیز دل مامان الان که دارم واست مینویسم مثل فرشته ها خوابیدی البته دو روزیه خیلی نق نقو شدی و جیغ میزنی شاید بخاطر مروارید کوچولوهات باشه که نوکشون زده بیرون و دارن درمیان واسه همین خیلی مامانو خسته میکنی تا بخوابی ولی عیبی نداره بازم عاشقتم خوشگل من فردا میخوام واست آش دندونی بپزم عزیز دلم. خدا کنه خوب بشه این روزا خیلی هم شیطون شدی هنوز سینه خیز نمیری و خوب نمیتونی بشینی ولی تند و تند دمر میشی و همه چیزو میخوای بخوری!  مخصوصا کنترلارو!  عاشق کنترلی!!  یعنی اگه همه اسباب بازیهاتو بذارن جلوت یه کنترل هم توش باشه تو کنترلو برمیداری اگه هم ازش دور باشی و دستت بهش نرسه انقدر جیغ میزنی که بهت بدیم و یه سانتم نم...
26 مرداد 1391

تولد پسمل کوچولوم

پسر قشنگم تو تو اولین ماه زمستون 90 دنیا اومدی که همزمان شده بود با اول ژانویه 2012 و بابا از این بابت خیلی خوشحال بود راس ساعت  15:02تو بیمارستان عرفان.وقتی دیدمت فقط اشک میریختم از خوشحالی و خداروشکر میکردم که صحیح و سالمی عزیز دلم نمیدونی چه روزی بود اون روز!  دوتا بابا بزرگا و دوتا مامان بزرگا از خوشحالی رو پاشون بند نبودن!  یادش بخیرررررررررر!! بابایی یه سرویس خیلی خوشگل و یه زنجیر و پلاک فیروزه به مامان کادو داد چون تورو واسش دنیا اورده بودم اینم عکست تو اولین ساعتهای عمرت!   اسمتو برسام گذاشتیم بابایی کلی تو اینترنت گشت تا بالاخره این اسمو پسندید. اسمت تو شاهنامه اومده عزیز دلم. برسام پسر بیژن ب...
22 مرداد 1391

قرارها و مهمونی مامانا و نینیها

خوشگل مامان از وقتی تو تو دل مامان بودی مامان میومد نینی سایت تا راجع به تو و سیسمونیت اطلاعات بدست بیاره اینجوری شد که با کلی خاله اشنا و دوست شد. باهم قرار میذاشتیم کلی کیف میکردیم این دوستی تا بعد از دنیا اومدن شما خوشگلا هم ادامه پیدا کرده و تو الان یه عالمه دوست هم سن و سال خودت داری بعد از دنیا اومدنتون 4 بار تا حالا قرار گذاشتیم با خاله ها و دوست جونات که میخوام عکساشو واست بذارم اولین قرار تو پارک مادران که تو اونجا کلییییییییی غر به جونم زدی و همش بغل میخواستی اخه هنوز کوچولو بودین واسه همین خیلی به مامان خوش نگذشت ولی خوب بازم خاطره شد عکس نمیتونم بذارم چون همه مامانا بی حجابن و توهم با نینیها عکس نداری چون همش در حال گری...
22 مرداد 1391

سفر به شمال

یه بار عمو سجاد و خاله میترا اومدن تهران که باهم از اینجا بریم شمال هواخوری خیلی بهمون خوش گذشت توهم کلی هوای تازه استنشاق کردی و چون اونجا بی سرو صدا و اروم بود همش خواب بودی!  اینجا اولین باریه که دریارو میبینی خوشگلم.پشه ها هم حسابی به صورت قشنگت حمله کرده بودن و خورده بودنت   اینم جای خوردن پشه ها قربونت بره ماماااااااااااااانننننننننننننن  ...
20 مرداد 1391

عکس

اینم یه عکس مموش از جوجو کوچولوم که همینجوری حال کردم بذارم چون عاشق تیپشم اینجا هههه     برسام و پادرا پسر عمو احسان و خاله پگاه که اومده بودن تورو ببینن اینجا پادرا موهای تورو کشیده و تو عصبانی هستی!  اون وسطی هم عمو رضاست که خیلی تورو دوست داره ...
20 مرداد 1391

اولین عید پسر قشنگ مامان

عید 91 اومد بهترین عیدی که تا حالا داشتیم چون خداجون یه فرشته کوچولو بهمون عیدی داده بود   ما هر سال روز اول عید میریم خونه بابای بابابزرگ یعنی اقاجان ایشالا تا وقتی تو بزرگ میشی و اینارو خودت میخونی اقاجان همچنان زنده و سلامت باشه. امسال اول رفتیم خونه بابابزرگ تا با سفره هفت سینی که عمه مینا چیده بود عکس بندازیم بعد بریم خونه اقاجان اینا. اخه بعد چند روز قرار بود بریم بجنورد و مامان خودش سفره نچیده بود خلاصه کلی عکس انداختیم ازت ولی چون تو کوچولو بودی و نمیتونستی خودت بشینی با همکاری بابایی انداختیم واسه همین دست بابا تو همه عکسات هست   اینم عکس اولین عیدت با سفره هفت سین مامانی   بعد چند روز رفتیم بجنورد اولین س...
20 مرداد 1391

حموم چله برسامی

عزیز دل مامان بالاخره چهلت رسیدو یکم از نق نقهای شبانت کم شد اخه مامان ویدا گفته بود چهل رو که رد کنی پسمل بهتری میشی و کمتر نق میزنی هیچکس نبود که ببردت حموم منم رسمو رسومشو بلد نبودم هر کسی هم یه چیزی میگفت خلاصه خودم بردمت حموم و کلی صلوات فرستادمو واست دعا کردم که همیشه خوشبخت و سالم باشی و دومادیتو ببینم ایشالا اینم عکست با بابایی و کیکی که واست خریده بود وقتی ترگل و ورگل از حموم چلت اومده بودی ا   بعدشم که حسابی خسته شدی و تو گهوارت کنار عروسکات لالا کردی   اون فرهوری که تو گردنته رو هم از کادوی مامان ویدا که بهت داده بود واست خریدیم   ایشالا همیشه سالم و سلامت باشی عشق مامان ...
19 مرداد 1391

...برای عزیزترین موجود دنیا، برای پسر قشنگم

سلام پسر قشنگم این اولین باریه که دارم واست مینویسم. راستش خیلی وقته میخواستم واست وبلاگ درست کنم تا حرفامو بهت بزنم که وقتی بزرگ میشی بدونی چقدر عاشقتم ولی یکم تنبلی یکم هم درست بلد نبودن باعث شد تازه الان واست بنویسم. 7ماه از تولدت گذشتته فرشته کوچولوم و من تو این 7 ماه خوشبتخترین آدم روی زمینم!  هر روزم داری شیرینتر و شیرینتر میشی و من فکر کردم واقعا دیگه نمیتونم احساساتمو نشون ندم!!  واسه همین تصمیم گرفتم وبلاگ درست کنم واست   از این به بعد سعی میکنم تند تند واست بنویسم. اول یه کوچولو از تولدت تا الانو مینویسم و عکس میذارم عزیزم دلم ...
18 مرداد 1391
1